برای نگرش سیستمی به یک مسئله، لازم است گامهایی طی شود. در منابع تفکر سیستمی، مطالب فراوانی در این مورد ارائه شده است. در این نوشتار، خلاصه ای در این موضوع ارائه می شود:
برای نگرش سیستمی به یک مسئله، لازم است گامهایی طی شود. در منابع تفکر سیستمی، مطالب فراوانی در این مورد ارائه شده است. در این نوشتار، خلاصه ای در این موضوع ارائه می شود:
گام 1: اجزای سیستم مورد نظر را فهرست کنید
یکی از ویژگیهای سیستم، این است که از اجزاء متعددی تشکیل شده است. بنابراین طبیعی است که نخستین گام، فهرست کردن اجزای سیستم باشد.
- مقدار ورود به جزئیات، تابع نیاز و هدف شماست.
گام 2: رابطه بین اجزا را بررسی و تعیین کنید
سادهترین کار در این مرحله آن است که اجزا را روی کامپیوتر یا صفحهی کاغذ، بنویسید و سعی کنید ارتباط بین آنها را با خط و فلش و توضیحات مشخص کنید. استفاده از تصویر، میتواند کمک کند تا به ذهنیت سیستمی نزدیکتر شویم.
سؤال کلیدی در این مرحله این است که هر المانی با چه المانهای دیگری در ارتباط است. دقت کنید که ما از چیزهایی که وجود دارد حرف میزنیم؛ نه از چیزهایی که دوست داریم وجود داشته باشد. بنابراین: واقعیتها را بنویسید و نه رویاهایتان را.
- حذف یا اضافه کردن یک رابطه در یک نمودار سیستمی، یک کار گرافیکی نیست. بلکه یک تغییر ساختاری محسوب میشود.
- سوالهای زیر را از خود بپرسید و به پاسخ آن فکر کنید. این پرسشها به شما کمک میکنند تا ارزیابی واقعگرایانهتری از شرایط داشته باشید و مطمئن شوید چیزی از قلم نیفتاده است:
• آیا اگر X مشخص شود، وضعیت Y کاملاً معلوم خواهد بود؟
• آیا برای دانستن رفتار یا وضعیت Y، به هیچ چیزی غیر از X نیاز ندارم؟
• آیا X مهمترین فاکتوری است که روی Y تأثیر میگذارد؟
گام 3: هدف یا کارکرد سیستم را شناسایی کنید
یکی از سختترین قسمتها در تحلیل اولیهی سیستمها، بررسی هدف یا کارکرد است.
سؤال کلیدی در اینجا این است:
اگر هیچ دخالتی در سیستم نکنید و چالش بیرونی هم برای سیستم وجود نداشته باشد، در شرایط متعارف سیستم میل دارد به سمت چه هدفی حرکت کند؟
- یک سیستم تنها یک هدف ندارد. نباید حتماً کل فعالیت یک سیستم را در یک هدف خلاصه کنید. ممکن است به نتیجه برسید که یک سیستم چند هدف را تعقیب میکند.
- به دنبال هدفهای واقعی باشید. هدف یک سیستم، چیزی نیست که روی آن با برچسب نوشته شده یا مدیر آن سیستم، با غرور و افتخار اعلام میکند؛ بلکه آن چیزی است که سیستم واقعاً تعقیب میکند.
- هدف یا کارکرد؟ (Goal / Function): هدف یک سیستم با مشاهدهی رفتار سیستم مشخص میشود و نه ادعاهای آن. اگر هنوز به این واژه عادت نکردهاید، میتوانید فعلاً همهجا از اصطلاح کارکرد استفاده کنید. با اینکار بهتر در ذهنتان میماند که به دنبال چه هستید.
- قرار نیست آنچه اکنون بهعنوان هدف سیستم مینویسید، درست و دقیق باشد. به احتمال زیاد، بهتدریج که برای بررسی سیستم وقت بیشتر میگذارید و آن را از زوایای دیگر میبینید، آنچه را در ابتدا بهعنوان هدف سیستم حدس زدهاید، تغییر داده یا اصلاح خواهید کرد.
گام 4: اجزای کلیدی، نقاط اهرمی و نقاط مرزی سیستم را مشخص کنید
سیستم، زمانی میتواند در راستای «هدفی» که برایش تعریف شده است کار کند که «تمام اعضا» درست و کامل در کنار یکدیگر کار کنند. پس هر عضو به اندازه ای که نبودنش مانع تحقق هدف سیستم می شود مهم است.
شاید بتوان گفت که صفت «مهم» یا «کم اهمیت» در تفکر سیستمی، با ابهام همراه است و باید تقسیم بندی های تخصصی تری انجام بدهیم.
پس چند نامگذاری انجام می دهیم:
بخش کلیدی (Core Component)
«بخشهای کلیدی» در هر سیستمی، بخشهایی هستند که سیستم حول آنها شکل گرفته و به وجود آمده.
نقطه اهرمی (Leverage Point)
نقطهی اهرمی، بخشی از سیستم است که با کمترین هزینه مادی و معنوی و زمانی، توسط آن بتوان بیشترین تغییر در خروجی سیستم را ایجاد کرد.
نقطه مرزی (Touch Point)
اعضای مرزی، اعضایی هستند که در نخستین تعامل با سیستم، به آن برخورد میکنیم.
ادامه دارد...