در مقطعی از زمان، خود من هم که اکنون نسبتاً مطالعات تاریخی خوبی دارم (تاریخ اسلام، تاریخ تشیع، تاریخ معاصر ایران) بر این باور بودم که «درس تاریخ» دوره راهنمایی و دبیرستان، درسی است بسیار مزخرف. در تنفر و انزجار دانشآموزان از این درس، دو عامل مهم وجود دارد: اول اینکه تاریخ یک درس تخصصی یا حتی یک عمومی مهم حساب نمیشود؛ بهویژه برای رشتههای ریاضی فیزیک و علوم تجربی؛ در و دوم نحوهی ارزشیابی این درس است که مستلزم حفظ نام شخصیتها، مکانها و سال وقوع وقایع است بدون اینکه ارتباط بین آنها بهخوبی برای دانشآموز جا بیفتد.
اما شاید مشکل، اساسیتر از چند عنوان درسی دوره مدرسه و علاقه نداشتن دانشآموزان و جدی نگرفتن آن باشد. درباره تاریخ، حتی آنها که تاریخ خوان هم هستند، عمدتاً «تاریخدان» نیستند؛ یعنی از تاریخ فقط سیر وقایع آن را به حافظه سپردهاند. حتی برخی وقتها تطبیق وقایع در سالهای شمسی و قمری و میلادی را هم در ذهن ندارند. مثلاً اگر بپرسی جنگ جهانی اول در چه سالی شروع و تمام شد، سریع پاسخ میدهند اما اگر بپرسی این سالها مطابق چه وقایعی در ایران بود، باید کلی به مغزشان فشار بیاورند و آخر دست هم معلوم نیست درست یا غلط جواب بدهند...
غرض اینکه مطالعهی تاریخ در صورتی مفید خواهد بود و یک علم بهحساب خواهد آمد که بتواند مسائل حال و آینده شخصی و اجتماعی ما را حل کند؛ یعنی در هر حادثه، وضع را به تاریخ عرضه کنیم و از آن راهنمایی بگیریم. وگرنه صرفاً اینکه نخستین قو ساکن شده در ایران، مادها بودند یا آریاییها چه دردی را دوا خواهد کرد؟ یا مثلاً اینکه بعد از هخامنشیان فلان سلسله پادشاهی روی کار آمدند و دلیل سقوط همه حکومتها را ضعف حاکمان و فساد دربار بدانیم و رد شویم، چه سودی خواهد رساند؟
نهایت اینکه در این قضیه هم مثل بسیاری از قضایای انسانی دیگر، نباید سنگ بزرگ برداشت و راه دور رفت. به نظر میرسد برای شروع، نیازی به تاریخ چندهزار ساله یا چندصدساله یا حتی چندده ساله نیست. مردمی که در انتهای هشت سال یک دولت؛ وقایع ابتدای آن را فراموش کردهاند، یا آنها که هنگام انتخابات، سرنوشت رأی قبلیشان را ملاحظه میکنند و عبرت نمیگیرند، مطالعهی تاریخ خیلی به کارشان نمیآید. عبرت گیری را از همین وقایع دوروبرمان شروع کنیم. یعنی سعی کنیم از لایه رویی وقایع عبور کنیم و ارتباط بین آنها را بفهمیم تا از یک سوراخ، دوبار گزیده نشویم.
سلام. مطلب جالبی بود. موفق باشید